هضیم

لغت نامه دهخدا

هضیم. [ هََ ] ( ع ص ) ستم رسیده و مظلوم. ( منتهی الارب ). مهضوم. ( اقرب الموارد ). رجوع به هضم شود. || لطیف. ( ترجمان جرجانی ). || امراءة هضیم ؛ زن باریک شکم نازک تهیگاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). باریک. ( ترجمان علامه جرجانی ). || شکم باریک و درهم چسبیده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ابر برهم نشسته. ( ترجمان علامه جرجانی ). || غنچه ناشکفته. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(هَ ض ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ستم دیده . ۲ - زن باریک شکم . ۳ - غنچة ناشکفته .

فرهنگ فارسی

ستم رسیده و مظلوم مهضوم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَضِیمٌ: به هم چسبیده - انبوه و با طراوت و لطیف (کلمه هضیم به معنای درختان تو در هم و سر بهم کشیده است)
ریشه کلمه:
هضم (۲ بار)
هضم به معنی شکستن و نقص و غیره آمده است در نهج البلاغه خطبه 200 آمده: «وَسَتُنَبِئُّکَ ابْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِّکَ عَلی هَضْمِها» یعنی: به زودی دخترت به تو خبر خواهد داد از اجتماع امتت برخورد کردن و ظلم او و یا بر غصب حقش، این کلمه فقط دو بار در قرآن کریم آمده است: 1- . هضم در اینجا چنانکه در مجمع گفته به معنی نقص است: «هَضَمَهُ نَقَصَهُ مِنْ حَقِّهِ» یعنی: هر که با ایمان کارهای شایسته انجام دهد از ظلم و نقص خدا نه به او ظلم می‏کند و نه از اجرش می‏کاهد. نظیر . رهق (به فتح ر- ه) چنانکه در صحاح گفته به معنی ظلم است در این آیه بخس به جای هضم و رهق به جای ظلم در آیه ما نحن فیه است یعنی: نه از کاهش مزد می‏ترسد و نه از ظلم. 2- . هضیم را متداخل گفته‏اند. در صحاح گوید:«طلع هضیم» میوه خرما را آنگاه گویند که از قشرش خارج نشده و متداخل و بعضی به بعضی منضم‏اند به قول بعضی مراد از آن نرم و رسیده است چنانکه در مجمع و جوامع الجامع نقل کرده یعنی : در باغات و چشمه‏ها و کشتهاو نخل هایی که میوه آنها نرم و رسیده و یا رویهم چیده شده است.

ویکی واژه

ستم دیده.
زن باریک شکم.
غنچة ناشکفته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال رابطه فال رابطه فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ