نوفیدن

لغت نامه دهخدا

نوفیدن. [ دَ ] ( مص ) غریدن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).بانگ برزدن. به آواز بلند بانگ کردن و نعره زدن و فریاد کردن. ( ناظم الاطباء ). صدا کردن عموماً. ( برهان قاطع ). بازگشت نمودن آواز. ( ناظم الاطباء ) :
خروشی برآورد اسفندیار
بنوفید از آواز او کوهسار.فردوسی.ز نوفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز.اسدی.|| صدائی که از بسیاری مردم و جانوران دیگر بهم رسد خصوصاً. هزاهز. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || برهم خوردن و شوریدن مردم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). پریشان شدن و آشفته گشتن. || بانگ و شور و غوغا نمودن مردمان و یا جانوران. ( ناظم الاطباء ). || پارس کردن. ( فرهنگ خطی ). || جنبیدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از مؤید اللغات ). حرکت کردن. || حرکت دادن. جنبانیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - پژواک ، بازگشتن صدا. ۲ - فریاد کردن ، بانگ کردن .

فرهنگ عمید

۱. بانگ کردن، فریاد کردن، غریدن.
۲. جنبیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - انعکاس یافتن صوت . ۲ - شور و غوغابرپا شدن از بسیاری مردم و جانوران . ۳ - فریاد کردن بانگ کردن . ۴ - غریدن غرش کردن .

ویکی واژه

پژواک، بازگشتن صدا.
فریاد کردن، بانگ کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مارگاریتا فال مارگاریتا