لغت نامه دهخدا مهدوم. [ م َ ] ( ع ص ) ویران شده. خراب شده. با زمین برابرشده. ( ناظم الاطباء ). بنای شکسته و ویران. ( آنندراج ).- مهدوم ٌعلیهم ؛ زیرآواررفتگان. به آوارمردگان : فی حکم الغرقی و المهدوم علیهم. ( از یادداشتهای مؤلف ).- مهدوم کردن ؛ منهدم کردن.|| شیر خفته و ستبرشده. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).