مغلظ

لغت نامه دهخدا

مغلظ. [ م ُ غ َل ْ ل َ ] ( ع ص ) شدید و گران. ( ناظم الاطباء ).سخت. گران : یمین مغلظ؛ سوگند گران. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : من وکیل در محتشمی ام و اجری و مشاهره و صلت گران دارم و بر آن سوگند مغلظ داده اند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317 ). به ایمان مغلظ سوگندیاد کرد که تای موی تو بلکه تاری از جامه تو به همه خراج عراق نفروشم. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 97 ). و ترجمه تاریخ یمینی که اگر به یمین مغلظ مترجم آن را صاحب یسار مایه سخنوری گویند حنثی لازم نشود. ( مرزبان نامه چ 1317 ص 4 ). و رجوع به مغلظة شود.
- به مغلظ سوگند خوردن ؛ به شدت سوگند خوردن. سوگند شدید و گران خوردن. قسم مؤکد یاد کردن : به مغلظ سوگند خورم که هرچه من در خشم فرمان دهم تا سه روز آن را امضاء نکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101 ).
|| درشت. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مغلظ. [ م ُ غ َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) هر آنچه درشت و ستبر می کند. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح طب ) ضد ملطف و آن دارویی است که قرار می دهد قوام رطوبت را غلیظتر از معتدل یا غلیظتر از آنچه بوده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ضد ملطف و آن دوایی است که از شأن او این است که قوام رطوبت را غلیظتر و ستبرتر می کند چه به وسیله گرم کردن آن و چه به وسیله فسرانیدن آن و چه به وسیله آمیختن آن. ( از کتاب دوم قانون ابن سینا ص 149 ).

فرهنگ معین

(مُ غَ لَّ ) (ص . ) شدید، سخت .

فرهنگ عمید

شدید، سخت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) درشت و ستبر کننده .

ویکی واژه

شدید، سخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ