لغت نامه دهخدا معطف. [ م ِ طَ ] ( ع اِ ) چادر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ردا. ( اقرب الموارد )( محیط المحیط ). || شمشیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شمشیر. ج، معاطف. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || فرس سهل المعطف؛ اسب رام و خوش راه که به هر طرف خواهند عنان آن را برگردانند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).معطف. [ م َ طِ ] ( ع اِ ) گردن. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || معطف الرجل؛کنار مرد از سر و تارک. ج، معاطف. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین (مَ طِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - گردن. ۲ - جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند. (مِ طَ ) [ ع. ] (اِ. ) شمشیر.