معطف

لغت نامه دهخدا

معطف. [ م ِ طَ ] ( ع اِ ) چادر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ردا. ( اقرب الموارد )( محیط المحیط ). || شمشیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شمشیر. ج، معاطف. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || فرس سهل المعطف؛ اسب رام و خوش راه که به هر طرف خواهند عنان آن را برگردانند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
معطف. [ م َ طِ ] ( ع اِ ) گردن. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || معطف الرجل؛کنار مرد از سر و تارک. ج، معاطف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ طِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - گردن. ۲ - جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند.
(مِ طَ ) [ ع. ] (اِ. ) شمشیر.

فرهنگ فارسی

( اسم ) شمشیر جمع: معاطف.

ویکی واژه

شمشیر.
گردن.
جامه‌ای فراخ که بالای جامه‌های دیگر پوشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال سنجش فال سنجش فال زندگی فال زندگی