محمی

لغت نامه دهخدا

محمی. [ م ُ ]( ع ص ) نعت فاعلی مذکر از احماء. گرم کننده آهن در آتش. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || حمایت کننده. || نگهبان و محافظ. ( ناظم الاطباء ).
محمی. [ م ُ ما ]( ع ص ) نعت مفعولی از احماء. تافته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آهن تافته شده در آتش. آهن گرم شده در آتش.
محمی. [ م َ می ی ] ( ع ص ) آهن گرم شده. ( آنندراج ). آهن گرم شده در آتش. تافته. آهن تفته. || حمایت کرده شده. نگاهداشته شده. || گرفتار تب. ( ناظم الاطباء ).
محمی.[ م َ ی ی ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). اسد. ( از اقرب الموارد ). شیر که اسد باشد. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

حمایت شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گرم کنند. آهن در آتش .
شیر بیشه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم