محص

لغت نامه دهخدا

محص. [ م َ ] ( ع مص ) خالص کردن زر را به گداز. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاک کردن زر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گریختن از کسی. || دویدن آهو. || درخشیدن سراب و برق. || جلا دادن نیزه را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || کوشیدن در رفتن. ( منتهی الارب ). نیک دویدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پا برزدن مذبوح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پای بر زمین زدن. ( منتهی الارب ). || سرگین انداختن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
محص. [ م َ ح ِ ] ( ع ص ) رسن ریشه برافتاده نرم و سست شده : حبل محص. ( منتهی الارب ). ریسمان مستعمل و نرم و سست شده. ( ناظم الاطباء ).
محص. [ م َ ] ( ع ص ) فرس محص ؛ اسب توانا. || اسب استواراندام. ( منتهی الارب ).
محص. [ م ُ ح ِ ص ص ] ( ع ص ) کسی که بهره و حصه دیگری میدهد. || آنکه کسی را ازکار معزول میکند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
خالص کردن. «مَحَصَ الشَّیْ‏ءَ: خَلَّصَهُ مِنْ کُلِّ عَیْبٍ» راغب گفته: اصل محص خالص کردن شی‏ء است از هر عیب. . تا خدا مؤمنان را از شوائب کفر و نفاق خالص و پاک کند و کافران را از بین ببرد . تا خدا آنچه را که در سینه‏ها دارید امتحان و آنچه را که در قلب‏ها دارید از شرک و نفاق خالص گرداند. این لفظ دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال درخت فال درخت