محترس

لغت نامه دهخدا

محترس. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتراس. محتفظ. خود را پاس دارنده از چیزی. کسی که پاس می دارد از مخالفت و حراست می کند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : به حصانت آن حصن از صدمه اولی و طامه کبری محترس شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 195 ). || آنکه شبانه دزدی می کند. ( ناظم الاطباء ). || محترس من مثله و هو حارس ؛ مثلی است و معنی آنکه خبیثی را عیب کند و خود خبیث تر از اوست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محترس. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) نگاهداشته شده و محفوظ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) نگهبانی کننده ، پاسبان .

فرهنگ عمید

حراست شده، محفوظ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس