متکون. [ م ُ ت َ ک َوْ وِ ] ( ع ص ) هست شونده و موجود شونده . ( غیاث ). گردیده و گشته و شده و به وجود آورده و تولید شده و موجود شده و به وجود آمده. ( ناظم الاطباء ). هستی یاب وبه وجود آینده و یابنده وجود. || جنبانیده شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تکون و تکوین شود. - متکون شدن ؛موجود شدن و تولید شدن و پدید آمدن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ تَ کَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) موجود شده ، به وجود آمده .
فرهنگ عمید
به وجود آمده، پدید آمده.
فرهنگ فارسی
بوجود آمده، پدید آمده، هستی پیداکرده ( اسم ) وجود یابنده بوجود آینده هستی یاب جمع : متکونین .