متکاثف. [ م ُ ت َ ث ِ] ( ع ص ) غلیظ و سطبرشده. ضد متخلخل. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). سطبرشده و بر هم نشسته. ( ناظم الاطباء ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). متراکب. غلیظ. درهم. انبوه. ملتف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ستبر وکثیف و منجمد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تکاثف شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ ثِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ستبر شده ، ضخیم شده .
فرهنگ عمید
۱. ستبر. ۲. برهم نشسته، انبوه.
فرهنگ فارسی
ستبرشده، برهم نشسته (اسم ) ۱ - ستبر شونده.۲ - بر هم نشسته . ۳ - ( صفت ) ستبر غلیظ : و چون آن درخت بدین غایت بود اندر سردی لابد مسام و مناقس او متکاثف باشد .