قندران

لغت نامه دهخدا

قندران. [ ] ( اِ ) قندرون. بعجمی و ترکی و اصفهانی علک البطم است و گفته اند اسم عجمی صعتر است. ( فهرست مخزن الادویة ). رجوع به قندرون و تحفه حکیم مؤمن شود.

فرهنگ معین

(قَ دَ ) (اِ. ) شیرابة مترشح از ساقة شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقة گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون .

فرهنگ عمید

= سقز

فرهنگ فارسی

شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون . توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است .

ویکی واژه

شیرابة مترشح از ساقة شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقة گیاه ترشح می‌شود و در برابر هوا انجماد پیدا می‌کند و در ده‌ها زنان و دختران مانند سقز آن را می‌جوند، قندرون.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال حافظ فال حافظ فال قهوه فال قهوه فال مکعب فال مکعب