قشعریره

لغت نامه دهخدا

( قشعریرة ) قشعریرة. [ ق ُ ش َ رَ ] ( ع اِمص ) چنده. لرزه. لرز. فراخه و فسره. ( از منتهی الارب ). گویند: اخذته القشعریرة؛ یعنی فراخه گرفت او را. ( منتهی الارب ). فراشا. ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ) ( السامی ) ( بحر الجواهر ) ( ذخیره خوارزمشاهی ). || در نظر پزشکان سرماخوردگی کمی است که پیش از تب نوبه ای که در هنگام ظهر رفت وآمد میکند، عارض میشود. ( از اقرب الموارد ). || برخاستن موی بر اندام. ( غیاث اللغات ). ناگاه مو بر بدن خاستن از دیدن یا از تصور مکروه. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(قُ عَ رَ یا رِ ) [ ع . قشعریرة ] ۱ - (مص ل . ) ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن . ۲ - جمع شدن پوست بدن . ۳ - (اِمص . ) لرزش ، لرزه ، لرز.

فرهنگ عمید

تغییر حالت پوست بدن و جمع شدن آن و راست شدن موهای بدن از شدت سرما یا علت دیگر، لرز، لرزه.

فرهنگ فارسی

لرز، لرزه، جمع شدن پوست بدن وراست شدن موهای بدن
۱ - ( مصدر ) ناگاه مو بر بدن برخاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن ۲ - جمع شدن پوست بدن ۳ - ( اسم ) لرزش لرزه لرز .

ویکی واژه

قشعریرة
ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن.
جمع شدن پوست بدن.
لرزش، لرزه، لرز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال عشقی فال عشقی فال لنورماند فال لنورماند فال جذب فال جذب