لغت نامه دهخدا
باد برآمد به شاخ سیب شکفته
بر سر میخواره برگ گل بفتالید.عماره مروزی. || دریدن و شکافتن. ( برهان ) :
که با خشم چشم ار برآغالدت
به یک دم هم از دور بفْتالدت.اسدی.|| پریشان کردن وپراکنده کردن. || از هم جدا کردن و گسستن. ( برهان ). رجوع به فتال شود.