لغت نامه دهخدا فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر : داشت از تیغ و تیغبازی دست فارغانه به رود و باده نشست.نظامی.
فرهنگ عمید در حال فراغت و آسایش خاطر: داشت از تیغ و تیغ بازی دست / فارغانه به رود و باده نشست (نظامی: ۶۰۴ ).