غلفاء

لغت نامه دهخدا

غلفاء. [ غ َ ] ( ع ص ) مؤنث اَغلَف. ( اقرب الموارد ). رجوع به اغلف شود. || زمین چراناکرده که در آن گیاه ریزه و کلان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قوس غلفاء؛ کمان درغلاف کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): سیف اغلف و قوس غلفاء؛ ای فی غلاف ، و کذلک کل شی فی غلاف. ( اقرب الموارد ). || سنة غلفاء؛ سال ارزان و فراخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
غلفاء. [ غ َ ] ( اِخ ) لقب سلمة، عموی أمرؤ القیس بن حجر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) .
غلفاء. [ غ َ ] ( اِخ ) لقب معدی کرب بن حارث ، بدان جهت که او نخستین به مسک موی را غالیه کرده است. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). رجوع به کتاب التاج ص 208 و البیان و التبیین ج 3 ص 231 و رجوع به معدی کرب شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال ابجد فال ابجد فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی