لغت نامه دهخدا
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.لبیبی ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).من زنم بیشتر ز بیم پشه
کون پیلان ز بیم غرواشه.؟غرواش. غورواش. غورواشه. ( برهان قاطع ). غرواس. ماله. مِرَشَّه. صیصة. ( منتهی الارب ). ممسحه. ( دهار ). برس . رجوع به غرواش شود. || سَبَط. ( مهذب الاسماء ). || قهر و غضب و خشم. غرواش. ( برهان قاطع ). رجوع به غرواش شود.