غرمنده

لغت نامه دهخدا

غرمنده. [ غ َ م َ دَ / دِ ] ( نف ) قهرآلود و خشمناک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ظاهراً مصحف غژمنده. ( حواشی برهان قاطع چ معین ) :
شه از کینه زآنگونه غرمنده شد
که شیر از نهیبش سرافکنده شد.جلالی ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ).غراشیده. ( صحاح الفرس ). غرمان. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ عمید

خشمناک، خشمگین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال انبیا فال انبیا