ضجور

لغت نامه دهخدا

ضجور. [ ض َ ] ( ع ص ) ناقةٌ ضَجور؛ ناقه ای که در وقت دوشیدن یا بار کردن بانگ و بیقراری نماید. ( منتهی الارب ). شتر ماده بانگ کننده وقت دوشیدن. ( منتخب اللغات ). آن اشتر که جزع کند نزدیک دوشیدن.( مهذب الاسماء ). || دلتنگ. ( منتخب اللغات ). تنگدل و مضطرب و غمگین. ( غیاث ). خشمگین. ضَجِر. ( مهذب الاسماء ) : نظر نکنی در بستان که بیدمشک است و چوب خشک ، همچنین در زمره توانگران شاکرند و کفور و در حلقه درویشان صابرند و ضجور. ( گلستان ).

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دلتنگ ، غمگین . ۲ - خشمگین .

فرهنگ عمید

۱. بسیار دلتنگ، ملول.
۲. آزرده، بی قرار.

فرهنگ فارسی

بسیاردلتنگ، ملول، بی قرار، بسیار آزرده وبی آرام
( اسم ) ۱ - دلتنگ مضطرب غمگین . ۲ - خشمگین .

ویکی واژه

دلتنگ، غمگین.
خشمگین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت