شخلیدن

لغت نامه دهخدا

شخلیدن. [ ش َ دَ ] ( مص ) شخولیدن. بشخلیدن. بشخولیدن. صفیر زدن. ( برهان ) ( سروری ). سوت زدن و بانگ کردن. ( فرهنگ نظام ). || پژمرده شدن. ( برهان ). پژمریدن. ( سروری ). افسرده و پژمرده شدن. || دم گرفتن. || ضعیف شدن. ( ناظم الاطباء ). || فریاد و صفیر. ( رشیدی ).

فرهنگ معین

(شَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - فریاد زدن . ۲ - صفیر زدن . ۳ - پژمردن .

فرهنگ عمید

= شخولیدن

ویکی واژه

فریاد زدن.
صفیر زدن.
پژمردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال میلادی فال میلادی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان