سناءالدین

لغت نامه دهخدا

سناءالدین. [ س َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ارقم فارسی که برقم مردی و مردمی صفحه دولت او مرقوم بوده و کمال شهامت او همه اقران و اکفاء را معلوم ، برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حد مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیاتی است اما این یک رباعی از بزرگی شنیده آمد :
روی تو بطعنه بر قمر می خندد
لعلت بکرشمه بر گهر میخندد
از شیرینی که هست گویی لب تو
پیوسته چو پسته بر شکر می خندد.( لباب الالباب ج 1 ص 59 ).

فرهنگ اسم ها

اسم: سناءالدین (پسر) (عربی)
معنی: آن که موجب روشنایی در دین است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال امروز فال امروز