سخین

لغت نامه دهخدا

سخین. [ س َ] ( ع ص ) گرم : ماء سخین ؛ آب گرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ). آب گرم و هر چه که گرم باشد. ( غیاث ).
- رجل سخین العین ؛ مرد گرم اشک. ( منتهی الارب ).
|| محزون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سخین. [ س ِخ ْ خی ] ( ع اِ ) بیل برگشته لب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، سخاخین. || کارد جزاران ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شاید مصحف سکین باشد. || دسته محراث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) ماء سِخّین ؛ آب گرم. ( منتهی الارب ). رجوع به سَخین شود.

فرهنگ عمید

گرم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس