لغت نامه دهخدا
پست نشسته تو در قبا و من اینجا
کرده ز غم چون رکوک بوق چو آهن.پسر رامی ( از لغت فرس ).رجوع به رکو شود.
- رکوک حیض ؛ کهنه حیض و پارچه ای که زنان در ایام حیض برخود بردارند. ( ناظم الاطباء ): نَسی. نَسی ؛ رکوک حیض که بیندازند آن را. ( منتهی الارب ). رجوع به رکو و رکوه و رگو شود.
|| کرباس. ( از فرهنگ اوبهی ) ( لغت فرس اسدی ) ( از برهان ).