رنجمند

لغت نامه دهخدا

رنجمند. [ رَ م َ ] ( ص مرکب ) رنجور. دردمند :
چو آه سینه ایشان ز یارب سحری
تن صحیح مرا کرد رنجمند وسقیم.سوزنی.

فرهنگ عمید

رنجور، دردمند: چو آه سینهٴ ایشان ز یارب سحری / تن صحیح مرا کرد رنجمند و سقیم (سوزنی: لغت نامه: رنجمند ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال احساس فال احساس فال حافظ فال حافظ فال ای چینگ فال ای چینگ