خیسیدن

لغت نامه دهخدا

خیسیدن. [ دَ ] ( مص ) خیس شدن. خیس خوردن. نُقوع. اِنتِقاع. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نم کردن. ترکردن. || گداختن. || حل کردن. || سرشتن مانند معجون. خمیر کردن با دست و یا پا چیزی را. || خاییدن. || ترسیدن. هراسیدن. || پس جستن اسب. || ترسیده شدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

خیس شدن، تر شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مرطوب شدن تر شدن . ۲ - حل کردن . ۳ - سرشتن (مانند معجون ) . ۴ - خمیر کردن .
خیس شدن یا نم کردن تر کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو