خوشگام

لغت نامه دهخدا

خوشگام. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) اسب خوشرفتار. ( برهان قاطع ). اسب راهوار نیکورفتار. ( ناظم الاطباء ) :
آباد بر آن باره میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.عبدالواسع جبلی.پرچم نصرت نمود لشکر سلطان چرخ
در جل زرین کشید ابلق خوشگام صبح.خاقانی.

فرهنگ عمید

= خوش رفتار

فرهنگ فارسی

اسب خوشرفتار اسب راهوار نیکو رفتار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم