خورنگاه

لغت نامه دهخدا

خورنگاه. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( اِخ ) خورنق است که عمارت بهرام گور باشد.( برهان قاطع ). یکی از دو قصری که نعمان جهة بهرام ساخته بود. ( ناظم الاطباء ). خورنگه. || ( اِ مرکب ) پیشگاه خانه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). ایوان که جای افتادن آفتاب باشد چه شهریاران فارس برابرآفتاب غذا میخوردند و برای عبادت جای دیگر می ساختند. ( از انجمن آرای ناصری ). خورنگه. خورگه. || دارالضیافة. ( یادداشت مؤلف ). خوردنگه. خورنگه.

فرهنگ معین

(خُ رَ ) (اِ. ) نک خورنق .

فرهنگ عمید

۱. جای طعام خوردن.
۲. اتاق ناهارخوری.
۳. قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاخ با شکوه کوشک با جلال .

ویکی واژه

مقایسه شود با ارمنی کهن (xoran) խորան به معنی «خیمه، سراپرده»، وامواژه از فارسی میانه.
قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است.
اتاق ناهارخوری.
نک خورنق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چوب فال چوب فال عشقی فال عشقی فال امروز فال امروز