خشمن

لغت نامه دهخدا

خشمن. [ خ َ / خ ِ م ِ ] ( ص مرکب ) غضبناک. خشمناک. خشمگین. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). غضبان. غضوب. آرغده. خشمین. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی
سیرت این چرخ همین سیرت است.ناصرخسرو.

فرهنگ عمید

= خشمگین

فرهنگ فارسی

غضبناک خشمناک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال عشق فال عشق فال آرزو فال آرزو فال درخت فال درخت