حلاحل

لغت نامه دهخدا

حلاحل. [ ح ُ ح ِ ] ( ع اِ ) مهتر. ( از مهذب الاسماء ). مهتر دلاور. سر. سرور. سید قوم. آقا. بزرگ. سردار قوم. ( غیاث ). قرم. غطریف. رأس. همام. رئیس.
حلاحل. [ ح َ ح ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حُلاحِل. رجوع به حُلاحل شود.
حلاحل. [ ح َ ح ِ ] ( اِ ) بر وزن جلاجل ، نوعی از پیاز صحرایی است. ( برهان ) ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. بزرگ و رئیس قوم.
۲. دلاور.
۳. بزرگ.
۴. فربه.

فرهنگ فارسی

بر وزن جلاجل نوعی از پیاز صحرایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال فنجان فال فنجان فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت