لغت نامه دهخدا
حدر. [ ح َ دَ ] ( ع مص ) حدر عین ؛ روان کردن اشک چشم را. ( منتهی الارب ). جاری شدن اشک از چشم. || یکی را دو دیدن.
حدر. [ ح َ دَ ] ( ع اِ ) زمین نشیب یا جائی که از آن فرودروند. ( منتهی الارب ). جائی که از آن جا فرودآیند.
حدر. [ ح ُ دُرر ] ( ع ص ) سطبر. ( منتهی الارب ).
حدر. [ ح َ ] ( ع اِ ) نزد قراء، از مراتب اصول و قواعد علم تجوید است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
حدر. [ ح ُدْ دَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حادر. ( معجم البلدان ).
حدر. [ ح ُدْ دَ ] ( اِخ ) از محال بصره پهلوی خطه مزینة. ( معجم البلدان ).