جوشاک

لغت نامه دهخدا

جوشاک. ( اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). از: جوش + َ-اک ( پسوند )، مانند پوشاک ، خوراک. ( از حاشیه برهان چ معین ). جوشش :
چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب
شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته.امیرخسرو.رجوع به جوشیدن و جوشش شود.

فرهنگ معین

(اِمص . ) جوشیدن (مایعات )، جوشش .

فرهنگ عمید

جوشیدن آب یا مایع دیگر، جوشش.

فرهنگستان زبان و ادب

{ankylosis} [ارتاپزشکی] سخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا به صورت مادرزادی

ویکی واژه

جوشیدن (مایعات)
، جوشش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم