تقزز

لغت نامه دهخدا

تقزز. [ ت َ ق َزْ زُ ] ( ع مص ) نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نفرت طبع نمودن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. ( از اقرب الموارد ).هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. ( اقرب الموارد ) : از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 19 )

فرهنگ معین

(تَ قَ زُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پرهیزگار شدن . ۲ - کناره کردن از گناه . ۳ - رمیده شدن طبع از چیزی .

فرهنگ عمید

۱. پاک شدن از چرک و هرنوع آلودگی.
۲. پاک بودن از آلایش و آلودگی.
۳. پرهیزکاری.

ویکی واژه

پرهیزگار شدن.
کناره کردن از گناه.
رمیده شدن طبع از چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب فال قهوه فال قهوه