تفریض

لغت نامه دهخدا

تفریض. [ ت َ ] ( ع مص ) رخنه نمودن. || اندک اندک واجب گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فریضه ها مختلف کردن. ( زوزنی ). || جداجدا کردن. || بریده کردن چیزی را. || آشکار نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تحزیز. ( اقرب الموارد ). || واجب شدن زکوة در شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - واجب گردانیدن چیزی . ۲ - جداجدا کردن . ۳ - رخنه نمودن . ۴ - آشکار نمودن .

فرهنگ فارسی

رخنه نمودن

ویکی واژه

واجب گردانیدن چیزی.
جداجدا کردن.
رخنه نمودن.
آشکار نمودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چای فال چای فال زندگی فال زندگی