باهکیدن

لغت نامه دهخدا

باهکیدن.[ هََ دَ ] ( مص ) شکنجه کردن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( حاشیه فرهنگ اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عذاب کردن. آزار دادن. پاهکیدن.

فرهنگ معین

(هَ دَ ) (مص م . ) شکنجه کردن ، آزاردن .

فرهنگ عمید

شکنجه کردن، آزار کردن، کتک زدن.

ویکی واژه

شکنجه کردن، آزاردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت