باغنج

لغت نامه دهخدا

باغنج. [ غ َ ] ( اِ ) انگور نیم رسیده. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153 ). انگور نیم پخته.( ناظم الاطباء ). باغج. ( فرهنگ اوبهی ). انگور نیم رس.( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) :
چو نیک و بد همه از هم نشین بیاموزد
شود برفته سیه همچو یکدگر باغنج.ابوالمعالی ( از فرهنگ ضیاء ).

فرهنگ عمید

= باغچ

فرهنگ فارسی

انگور نیم رسیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال آرزو فال آرزو فال میلادی فال میلادی فال فنجان فال فنجان