اگشته

لغت نامه دهخدا

( آگشته ) آگشته. [ گ َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) ترکرده. آلوده. آمیخته.( برهان ). آگسته. و رجوع به آگَسته شود :
دلش خود ز تخت و کله گشته بود
به تیمار اغریرث آگشته بود.فردوسی.
آگشته. [ گ ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) محکم بسته. ( برهان ). آگِسته :
خود مکن قصه دراز آخر نباشد کم زیان
چون طمع آگشته است از جبه و دستار تو.کمال اسماعیل.لیکن این بیت کمال اسماعیل ظاهراً در دعوی فرهنگ نویسان نیست.

فرهنگ عمید

( آگشته ) = آغشته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم