انخناق

لغت نامه دهخدا

انخناق. [ اِ خ ِ ] ( ع مص ) خپه شدن. ( ناظم الاطباء ).گلو گرفته شدن. ( آنندراج ). خبه شدن. ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). خوه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). انخنقت الشاة؛ خبه شد گوسپند از خود. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ خِ ) (مص ل . ) خفه گردیدن .

ویکی واژه

خفه گردیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت