افضح

لغت نامه دهخدا

افضح.[ اَ ض َ ] ( ع ن تف ) رسواتر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || ( ص ، اِ ) سپیدی که مایل بغبارگون باشد. ( آنندراج ). سپید نه بغایت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سپیدی. ( تاج المصادر بیهقی ). سپید که سخت سپیدنبود. ( اقرب الموارد ): اللیل اخفی والنهار افضح. ( یادداشت مؤلف ). || شیر درنده و شیر بیشه. ( آنندراج ). شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسد. ( اقرب الموارد ). || شتر که بدان لون باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر افضح رنگ باشد. ( ناظم الاطباء ). شتر بخاطر رنگ آن. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی