اشطاط

لغت نامه دهخدا

اشطاط. [ اِ ] ( ع مص ) دور رفتن ستور در چرا. ( منتهی الارب ). اشطاط در سوم ؛ دور شدن. ( اقرب الموارد ). || دور شدن در طلب و بتک رفتن. ( منتهی الارب ). اشطاط در طلب ؛ امعان کردن در آن و در اللسان آمده است که گویند: اشط القوم فی طلبنا اِشطاطاً؛ هرگاه ایشان را خواه سواره و خواه پیاده بطلبند. ( از اقرب الموارد ). || اشطاط در حکم ؛ جور کردن بر کسی در حکم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اشطاط در مفازة؛ دور رفتن در بیابان. ( منتهی الارب ). اشطاط در مفازة؛ رفتن در آن. ( از اقرب الموارد ).
اشطاط. [ اَ ] ( اِخ ) ( غدیر... ) ج ِ شَط، بمعنی بعد، یا ج ِ شطط، بمعنی جور و گذشتن از حد است. وغدیر اشطاط نزدیک عُسفان است. ( از معجم البلدان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی