استنهاض

لغت نامه دهخدا

استنهاض. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برخاستن خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). برخاستن فرمودن جهت کاری. طلب کوچ و برخاستن. طلب قیام کردن. طلب نهوض کردن. || برخاستن.( زوزنی ). || استنهاض بر؛ برانگیختن بر.

فرهنگ عمید

۱. درخواست برخاستن برای انجام دادن کاری.
۲. فرمان برخاستن دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال کارت فال کارت فال مارگاریتا فال مارگاریتا