لغت نامه دهخدا
بسی نماند که یبروح در زمین ختن
سخن سرای شود چون درختک وقواق.خاقانی.لاف از آن روح توان زد که به چارم فلک است
نی ز یبروح که در تبت و یغما بینند.خاقانی.و رجوع به لفاح و مردم گیا و سابیزک و سابیزج و تفاح الجن شود.
- یبروح السوفار ؛ یبروح الصنم. ( فهرست مخزن الادویه ).