چراغ کشانی

لغت نامه دهخدا

چراغکشانی. [ چ َ / چ ِ ک ُ ] ( حامص مرکب ) عمل قبیح و کردار زشت. ( ناظم الاطباء ). کار قوم معروفی که بعمل شنیع شهرت دارند :
تا دست فاسقی بغلط پای گیردش
هر شب کند چراغکشانی برادرت.شفائی ( ازآنندراج ).|| چراغ کشی. چراغ خاموش کنی. رجوع به چراغ کش شود.

فرهنگ عمید

کسی را با چراغ همراهی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم