لغت نامه دهخدا
بوحرب بختیار محمد که رای او
ارکانهای ملک مشیَّد کند همی
طوبی بر آن قلم که بعنوان نامه بر
بوحرب بختیار محمد کند همی.
وینهمه هر روز نثاری کنم
پیش امیرالامرا بختیار.
تا پدرش کنیت ْ ابوحرب کرد
بسکه شد و با ملکان حرب کرد.
ای بختیار راستین صدر [ ن ل :عز ] امیرالمؤمنین
چون تو نه اندر خانقین چون تو نه در انطاکیه.