لغت نامه دهخدا گوهر سفتن. [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). دُر سفتن. || کنایه از انشای سخن کردن. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( مؤید الفضلا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( ناظم الاطباء ). سخنان نغز گفتن. لطیفه گفتن. گهر سفتن. || کنایه از بردن بکارت. ( بهار عجم ).
فرهنگ فارسی (مصدر ) ۱ - سوراخ کردن گوهر در سفتن . ۲ - سخن آفریدن گفتار نغز گفتن . ۳ - قصه گفتن . ۴ - ازال. بکارت کردن .