کلاهور. [ ک َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی بوده مازندرانی. برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج )( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) : سواری که نامش کلاهور بود که مازندران زو پر از شور بود.فردوسی.بیامد کلاهور چون نره شیر به پیش جهانجوی مرد دلیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 363 ).کلاهور با دست آویخته پی و پوست و ناخن فروریخته.( شاهنامه ایضاً ).، کلاه ور. [ ک ُ وَ ] ( ص مرکب ) بمعنی کلاه ملک. ( آنندراج ). تاجور. کلاهدار. تاجدار. پادشاه. و رجوع به ترکیب کلاه ملک شود.
فرهنگ فارسی
نام پهلوانی مازندرنی معاصر کیکاوس و رستم ( داستان ) : [ سواری که نامش کلاهور بود که مازندران زو پر از شور بود ] [بسان پلنگ ژیان بد بخوی نکردی جز از جنگ هیچ آرزوی . ] ( شا. بخ . ۳۶۲ : ۲ ). بمعنی کلاه ملک . تاجور. پادشاه . تاجدار
فرهنگ اسم ها
اسم: کلاهور (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kalahur) (فارسی: کلاهور) (انگلیسی: kalahur) معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی