لغت نامه دهخدا
هر شرب سرد کرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم بصبحگاه.خاقانی.بفرمود کآرند خوانهای خورد
همان نقلدانهای نادیده گرد
نخست از همه چاشنی برگرفت
در آن چابکی مانده خسرو شگفت.نظامی.|| امتحان کردن. آزمودن : لشکر مغول بر عقب روان گشته چون نزدیک چنگیزخان رسیدند و از مردانگی ایشان چاشنی گرفته و دانسته که... ( تاریخ جهانگشای جوینی ).