واصل کردن

لغت نامه دهخدا

واصل کردن. [ ص ِک َ دَ ] ( مص مرکب ) رسانیدن. سبب رسیده شدن گشتن. رسیدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). واصل گردانیدن. بردن.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - رساندن موجب پیوستن شدن . ۲ - بحق رساندن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم