سایه

سایه

سایه به تاریکی نسبی‌ای اطلاق می‌شود که به دلیل جلوگیری از تابش مستقیم نور بر یک سطح یا در فضا ایجاد می‌شود. این مفهوم در مباحثی مانند نماز، اعتکاف، حج و همچنین در زمینه‌های تجارت، صلح، عاریه، اجاره و احیای اراضی مورد بحث قرار گرفته است. یکی از روش‌های تعیین زمان زوال آغاز شاخص است که پس از کاهش یا از بین رفتن آن، به سمت افزایش حرکت می‌کند. بر اساس نظر مشهور، وقت فضیلت نماز ظهر از آغاز زوال تا زمانی است که شاخص به اندازه خود آن برسد. همچنین، وقت فضیلت نماز عصر از زمان رسیدن شاخص به اندازه خود تا زمانی است که سایه به اندازه دو برابر شاخص افزایش یابد. طبق نظر مشهور، وقت نماز جمعه نیز از زوال تا زمانی است که سایه شاخص به اندازه خود برسد. همچنین، بر اساس نظر غالب، وقت نافله ظهر از زوال تا زمانی است که شاخص به اندازه دو قدم و وقت نافله عصر از زوال تا زمانی است که سایه به اندازه چهار قدم برسد.

لغت نامه دهخدا

سایه.[ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) پهلوی «سایک « » تاوادیا 165» و «آسیا» «مناس 268»، هندی باستان «چهایا» ( سایه )، کردی «سه » و «سی » بلوچی «سایگ » و «سایی »، وخی عاریتی و دخیل «سایه »، سریکلی «سویا»، گیلکی «سایه ». ظل. تاریکی که حاصل میشود از وقوع جسم کثیفی در جلوی نور و ظل. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ترجمه ظل و مرادف پرتو. ( آنندراج ). تُبَّع: فَی ْء؛ سایه زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(یَیا یِ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم تیره در برابر نور ایجاد می شود. ۲ - پناه، حمایت. ۳ - شبح.،~ کسی را با تیر زدن کنایه از: سخت با او دشمن بودن.،زیر ~ کسی بودن مورد حمایت و توجه او بودن.

فرهنگ فارسی

سیاهی جسم انسان یاهرچیزدیگردربرابر آفتاب
( اسم ) ۱ - چون جسم کدری در برابر نور قرار گیرد منطقه تاریک پشت جسم کدر را سایه گویند. هیچیک از نقاط سایه نمیتواند از منبع روشنای کسب نور کند ظل مقابل روشن ( روشنایی ). یا سایه این دو رنگ. حمایت زمانه و روزگار. یا سایه خدا ( ظل الله ) ۱ - خلیفه. ۲ - پادشاه. یا سایه رب ( النعیم ). ۱ - خلیفه. ۲ - پادشاه. یا سایه رکاب. ۱ - حمایت. ۲ - تابعان متابعان. یا سایهاش سنگین است. افاده اش زیاد شده. یا سایه تان کم نشود. ۱ - ظل عالی مستدام باد ( در تعارف گویند ). ۲ - پناه حمایت. ۳ - شبح. ۴ - جن پری ( سایه دار سایهزده ). ۵ - فسق فجور. ۶ - درجه ای از تیرگی همجوار روشن. ۷ - انعکاس شیئی بر شئ دیگر. مقابل روشن. یا سایه و روشن. یا سایه و نور. ۱ - سایه درخت ( چه سایه و آفتاب هر دو دارد ). ۲ - شب و روز.
نام وادی است در حدود حجاز

فرهنگ اسم ها

اسم: سایه (دختر) (فارسی) (تلفظ: sāye) (فارسی: سايه) (انگلیسی: saye)
معنی: ( به مجاز ) توجه، پناه، حمایت، حشمت و بزرگی، ( در فیزیک ) تاریکی نسبی که به سبب جلوگیری تابش مستقیم نور در سطح یا فضا ایجاد می شود در مقابلِ روشن، عنایت، ( به مجاز )، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزی که هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود

دانشنامه آزاد فارسی

سایه (shadow)
ناحیۀ تاریک پشت سر هر جسم کدر. سایه هیچ نوری از منبع نور واقع در جلوی جسم یا بخشی از این نور را دریافت نمی کند. تشکیل سایه را بر اساس انتشارِ راست خط پرتوهای نور و ناتوانی این پرتوها از خم شدن در اطراف جسم مانع توضیح می دهند. هر منبع نور نقطه ای سایه ای کامل، یعنی سایه ای کاملاً تاریک و دارای لبه های تیز تولید می کند. منبع نور گسترده هم سایۀ کامل مرکزی و هم نیم سایه ایدر اطراف آن ایجاد می کند. نیم سایه ناحیه ای نیمه تاریک با لبه های نامشخص است که ناحیۀ تاریک را به ناحیۀ روشن متصل می کند. گرفتگی ها(خسوف و کسوف) بر اثر عبور زمین از درون سایۀ ماه یا عبور ماه از درون سایۀ زمین پدید می آیند.

جملاتی از کلمه سایه

در سایهٔ آن لطف تو، آخر گشایم قلف تو در سر نشسته الف تو، زان طرهٔ آویخته
عذار ماه کلف دار شد ز پرتو منت در آفتاب بسوز و مرو به سایه طوبی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم