لغت نامه دهخدا
همه سنگ مرجان شد و خاک خون
بسی سروران را سر آمد نگون.فردوسی.- نگون اندرآمدن ؛ به خاک افتادن. با سر به زمین افتادن. به سر فرودافتادن :
نگون اندرآمد شماسای گُرد
بیفتاد بر جای و در دم بمرد.فردوسی.روان گشته از روی او جوی خون
زمان تا زمان اندرآمد نگون.فردوسی.به تیر و به نیزه بشد خسته شاه
نگون اندرآمد زپشت سیاه.فردوسی.