نوازش کنان

لغت نامه دهخدا

نوازش کنان. [ ن َ زِ ک ُ ] ( ق مرکب ) به مهربانی. به لطف. در حال نوازش کردن و نواختن :
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی.

فرهنگ فارسی

به مهربانی . به لطف . در حال نوازش کردن و نواختن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم