لغت نامه دهخدا موذی گری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) آزاردهندگی ورنج رسانندگی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به موذی شود.
فرهنگ فارسی حیله گری و بد جنسی : [ با نرمش و سهولتی دلپسند که از موذی گری و پست نهادی خالی بود کارهارا قبضه میکرد . ] ( شام .۶۶ )